در همه آفاق دلداری نماند


در همه آفاق دلداری نماند

در همه روی زمین یاری نماند
در همه روی زمین یاری نماند
گل نماند اندر همه گلزار عشق
گل نماند اندر همه گلزار عشق
راستی باید نه گل خاری نماند
راستی باید نه گل خاری نماند
عقل با دل گفت کاندر باغ عشق
عقل با دل گفت کاندر باغ عشق
گرچه بر شاخ وفا باری نماند
گرچه بر شاخ وفا باری نماند
یادگاری هم نماند آخر از آن
یادگاری هم نماند آخر از آن
دل به بادی سرد گفت آری نماند
دل به بادی سرد گفت آری نماند
در جهان یک آشنا نگذاشت چرخ
در جهان یک آشنا نگذاشت چرخ
چرخ را گویی جز این کاری نماند
چرخ را گویی جز این کاری نماند
گویی آخر این همه بیگانه اند
گویی آخر این همه بیگانه اند
این ندانم آشنا یاری نماند
این ندانم آشنا یاری نماند
عشق را گفتم که صبرم اندکیست
عشق را گفتم که صبرم اندکیست
گفت اینت بس که بسیاری نماند
گفت اینت بس که بسیاری نماند
انوری با خویشتن می ساز ازآنک
انوری با خویشتن می ساز ازآنک
در دیار یار دیاری نماند
در دیار یار دیاری نماند